۞ لینک به ما / لوگوی
دوستان ۞ |
دوستان عزیز برای قرار گرفتن لینک یا لوگوی شما در سایت ما ابتدا
لینک یا لوگوی ما را اضافه کنید سپس در قسمت نظرات پیغام بگذارید تا لینک یا لوگوی شما اضافه گردد . با تشکر
.
|
امروز : پنج شنبه 103 اردیبهشت 6
ساعت : 3:16 صبح
بازدید های امروز : 0
بازدید های دیروز : 0
کل بازدید ها : 71513
|
|
حکمت خدا تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن لختی بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد: « خدایــــــــــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ » صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بودنجات دهندگان می گفتند: "خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم"
نوشته شده توسط دانشجویان مهندسی شیمی(85) دانشگاه یاسوج در دوشنبه 88 دی 14 و ساعت 5:25 عصر
۞۞
نظرات شما ( نظر) ۞۞
|
مطالب پیشین
|
حقوق این وب سایت محفوظ است و کپی از آن تنها با
ذکر نام مجاز می باشد All Rights Reserved 2007-2008 © chemengyu.coo.ir
Resolution: 1024 * 768
RSS Atom
|
|
۞ فهرست موضوعی یادداشت ها ۞ |
۞ لینک های روزانه(لینک باکس) ۞ |
تبادل نظر بازدید کننده ها با هم
|
|